The Unwanted Animal
The Amazing Devil

The Amazing Devil
راستش فکر نمیکردم از امسال لذت ببرم. ولی امسال بیشتر از هر سال دیگهای خودم رو واقعا دوست داشتم و بزرگ شدم و به چیزهایی پی بردم که باعث میشن بگم امسال سال پرباری بود.
سال پربار فقط پر از بارهای شادی بخش نبود. پر بود از احساسات منفیای که ازشون میترسیدم و باید باهاشون رو به رو میشدم، امسال با خودِ خشمگینم کنار اومدم. وقتی آزرده شدم توی خودم نگه نداشتم، وقتی نمیخواستم کاری رو انجام بدم انجامش ندادم و تظاهر به داشتن هیچ احساسی نکردم. کلی خنده عصبی و منتال برک داون های اول سال رو تجربه کردم و با وجودشون کنار اومدم، به آدمهایی که بیشتر از حدشون سوال پرسیدن جواب سربالا دادم، مسائلی رو که درک نکردم با مکالمه حل کردم و از اشتباهاتم خجالت کشیدم اما حسرتشون رو نخوردم. از آدمهایی که باید، دوری کردم و با آدمهایی که باید، دعوا کردم. حتی اگر قلبم تندتر میزد خونسردیم رو حفظ کردم، جا نزدم و با چشمای اشکی از خودم دفاع کردم.
توی خونه رقصیدم، با کسایی وقت گذروندم که همدیگه رو درک میکردیم، احساساتم رو ریختم توی یه انگشتر و مووآن کردم، آدمها رو تحسین کردم، حس کردم لیاقت تحسین شدن رو دارم، صبرم بیشتر شد، انتظارم با واقعیت هم سطح شد، خودم رو دست کم نگرفتم، از منطقه امنم بیرون رفتم و با آدمهایی حرف زدم که فکرش رو هم نمیکردم بتونم، احساسات بیشتری رو درک کردم و با خودم رو راست بودم.
فکر میکنم من آدمی هستم زاده امید و نگاه. شاید همیشه اطرافم رو روشن نکنم اما توجهم به روشناییه و به آرزوهام باور دارم. امیدوارم همهمون نوری رو توی این دنیا پیدا کنیم که تا آخرین نفس برق چشمهامون رو روشن نگه داره. امیدوارم همه نغمهها و نورها و لبخندهای زندگیمون در کنار اشکها و فریادها و تاریکیها به اندازه گذر فصلها بوی زندگی بده. سال جدید پر از زندگیای رو برای همه کسایی که بهش نیاز دارن آرزو میکنم و یه سال آروم با حس و حال کلبهی کنار ساحل برای کسایی که از طوفان رد شدن.