۲ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

to take a small step

    می‌دونم که هیچی توی این دنیا به ایده‌آل نمی‌رسه ولی گاهی اصلا دنبال ایده‌آل نیستم، گاهی اصلا درد نداره که به خودم بگم این چیز بی نقص نیست و ایده‌آل نمی‌شه، حتی یه وقتایی از ایده‌آل نبودن لذت می‌برم. مثل خوشی‌های کوچیکی که با وجود حال روحی بد همه‌مون با دوستام تجربه می‌کنم یا مزه خیارشور توی همبرگر رستوران موردعلاقه‌م. اما همیشه نمی‌شه اینطوری از نواقص لذت برد. نواقصی که توی دنیای اطرافم وجود داره، نواقص شخصیتم یا روابطم.

    اصلا همیشه‌ هم نباید از نواقص لذت برد، باید برای بهتر کردن و برطرفیشون تلاش کرد. درسته که نمی‌شه وضعیت رو تبدیل به وضعیت ایده‌آل کرد اما کوچکترین تلاشی برای کمتر کردن اون نقص موثره. مهم نیست اون قدم چقدر کوچیکه و من تنهام و همراهی ندارم. کار من قطعا به بهتر شدن کمک می‌کنه. 

    اشکالی نداره یه سری چیزها برام جدید و عجیبن اشکالی نداره اگر هنوز نمی‌تونم توی بعضی زمینه‌ها برخورد عادی‌ای داشته باشم. باید ذهنم رو برای تجربه‌ها و عقاید باز بگذارم؛ می‌دونم نمی‌شه به صورت کامل و "ایده‌آل" اینطور باشم پس فعلا در این راستا یه قدم کوچیک بر می‌دارم.

    یه موقعیت کوچیک جدید، یه لبخند حتی اگر آمادگی بیشترش رو ندارم، یه بار نخندیدن به کسی که فکر می‌کنم رفتاراش برام مسخره‌ست. می‌خوام فقط یه قدم کوچیک، فارغ از قدم‌های دیگران، پیش برم. می‌خوام یک‌بار و حتی غیر مستقیم هم که شده نترسم و از عقیده‌م یا ایده ذهنیم دفاع کنم. حتی اگر عقید‌ه‌م توسط همه تحقیر بشه، حتی اگر بدونم به خوبی کسایی که می‌تونن بدون ترس و مستقیما از این عقیده‌شون محافظت کنن، نیستم، باز هم انجامش می‌دم. هرکاری از دستم برمیاد یا کوچکترین کاری که از دستم بر میاد، می‌خوام انجامش بدم.

    فکر کردم و دیدم می‌تونم قدم قدم پیش برم و حتی اگر (بر فرض محال) یک روز ایمانم رو به تاثیر قدم‌ها از دست دادم1 به جادو معتقد بمونم.

1 بر فرض محال گرفتم اما همیشه خوبه آدم یه پلن‌بی برای خودش داشته باشه.

  • نظرات [ ۱ ]
    • نرگسِ نوشکفته
    • پنجشنبه ۲۸ دی ۰۲

    آفتاب

    راستش هنوز تو را نفهمیده‌ام. مدت کوتاهی نیست که می‌شناسمت اما هنوز هم نمی‌دانم چرا انقدر متفاوت هستی. راحت‌تر از بقیه تو را می‌بخشم و هرگاه آفتاب صورتت را روشن می‌کند از شدت روشناییت متحیر می‌شوم. خودت باور نمی‌کنی چقدر می‌درخشی. راستش من انکار نمی‌کنم که تو بهترین نیستی یا انکار نمی‌کنم آدم‌هایی را می‌شناسم که مرا بیشتر از تو دوست داشتند یا علایق جالب‌تری نسبت به علایق تو داشتند، من می‌دانم تو مثل خود من معمولی هستی. پس هربار می‌بینم چقدر دوستت دارم و چقدر برایم ارزشمندی و چقدر نیاز دارم کنارت باشم تعجب می‌کنم. تو حتی بهترین مرا نمی‌خواهی، اصلا تو متوجه هستی که انقدر برایت ارزش قائلم؟ من وقتی می‌گویم ناز هستی یا وقتی از تو تعریف می‌کنم جدی هستم. می‌دانی دوست دارم بیشتر تو را در آغوش بگیرم حتی انقدری که دوست دارم موهای تو را نوازش کنم دوست ندارم موهای فردی را که خود را عاشق او می‌دانم ناز کنم. گاهی می‌ترسم از این میزان علاقه‌ام به خودت اشتباه برداشت کنی، من عشقی متفاوت‌تر از عشق یک عاشق به معشوق را نسبت به تو دارم، و گاهی می‌ترسم از قصد به احساساتم صدمه بزنی. تو از آنهایی هستی که جرقه‌ای کوچک برای درخشیدن چشمگیرشان کافیست. از آنهایی که خیلی گرمند. از آنهایی که نمیفهمم چگونه اما انگار کمی خشونت دوست دارند. راستش وقت‌هایی که می‌پرسی از تو ناراحت هستم دوست دارم همین را از تو بپرسم. از من خسته نشده‌ای؟ زیادی ابراز احساسات می‌کنم؟ آیا دوست خوبی هستم؟ آیا می‌توانی راحت با من صحبت کنی؟ خوشحالم که من تو را ملاقات کردم و تو من را. بی‌شک هرکسی نمی‌تواند اینگونه دوست داشتن را تجربه کند و هرکسی هم نمی‌تواند درخشش حقیقی  تو را ببیند. کاش حتی اگر مرا فراموش کردی، حرف‌هایم را هیچوقت فراموش نکنی.

  • نظرات [ ۴ ]
    • نرگسِ نوشکفته
    • سه شنبه ۱۹ دی ۰۲
    آستریا همیشه میگه انسان ها قوی تر از چیزی‌ان که خودشون فکر می‌کنن.

    +امیدوارم ازاین وب حس خوبی بگیری.:)