سلاممم.

سال نوتون مبارک.3>

وای من خیلی فاصله گرفتم از اینجا ولی اصلا حس نمی‌کنم فاصله گرفتم. واسه همین هم حسم یه جوریه انگار هر روز پست گذاشتم و حالا نوبت ۱۲ تا لبخند شده. ولی راستشو بگم؟ چالش لبخند‌ها شادی‌آوره اما نه از اون شادی‌هایی که نمی‌دونی بوی تظاهر می‌ده یا نه و همین خیالم رو برای نوشتنش راحت می‌کنه. خیلی پیش اومد که اینجا حرف‌های غمگین زدم اما از شادیام ننوشتم به همین خاطر چند ماه پیش تصمیم گرفتم تا وقتی آماده بشم که برای نوشتن توی اینجا از جون و دل مایه بذارم، توی تلگرام یه‌کارایی(؟) کنم (اونجا متن‌های بلند بالا و روزمرگی نمی‌نویسم) و توی دفترهام بنویسم. آیدی کانالم رو توی کامنت‌ها می‌گذارم ولی خب مثل اینجا نیست، می‌دونین که؟:>

دوازده تا لبخند من:) :

۱. بادبادک بازی

۲. خانم کلاتیان! 

۳. لبخند زیبای زیبای زیبا که می‌شه براش مرد

۴. دوستی با آفتاب همراه با اشانتیونِ پوست و مو و لپِ نرم همه یک‌جا!

۵. نامه‌ها :)

۶. بچه‌های بیان توی تلگرام! (هزارتا لبخندرو توی یه دونه جا کردم.#۱)

۷. کاشان ×۲

۸. گوشواره‌ها. مخصوصا گوشواره‌ی مسی.

۹. قشنگ شدن مدل موهام ×۲

۱۰. تعریف شنیدن در مورد سلیقه موسیقیاییم.

۱۱. ویالن زدن برای بچه‌ها، معلم‌ها و تقریبا هرکس تونستم!

۱۲. مدرسه و دوستام و من توی مدرسه! (هزار لبخند در یکی #۲)

۱۳. کنسرت ویالن و پیانو (یه مورد اضافه‌تر چون ما اولین‌ها رو «ارج می‌نهیم». :دی)

۱۴۰۲ رو واقعا زندگی کردما! کلی احساس و اتفاق توش داشت. و توش بیشتر اجازه دادم که 'احساس کنم'. احساس خیلی مهمه اگر شما هم خیلی جلوی احساساتتون رو می‌گیرید یه کم رهاش کنید. واقعیت اینه که ممکنه ازش آسیب ببینید ولی آسیب‌هاش کمتره.

۱۴۰۳ رو می‌خوام با قاطعیت شروع کنم. که مثلا سال بعد بیام بگم چقدر امسال قاطع بودما! آخه به نظرم باید یه مقدار بین "سازگاری و احتیاط" و "قاطعیت و جنگیدن" تعادل برقرار کنم.