به نام خدای مهربان

امروز تونستم یه قدم بردارم و ترسی که برای جلو رفتن و حرف زدن داشتم رو کنار بذارم. دقیقا همین امروز با کس دیگه ای هم میخواستم حرف بزنم اما ترسم نذاشت جلو برم. برای همین الان حدودا میدونم روی محور «ترس از شروع مکالمه» کجا قرار دارم. جلوتر از جای قبل عقب تر نقطه هدف.

دیروز پیشرفت خوبی توی همت و اراده داشتم! درسته که باید اراده رو توی یه بازه زمانی سنجید ولی همینکه بهم ثابت شد میتونم! انجامش بدم بهم حس خوبی میده. حسی که بهم میگه:« اینکه ناامید نشدی نتیجه داد!»

به خودم یادآوری میکنم فعلا روی نمره تمرکز نکنم.

به خودم یادآوری میکنم اگر بهم چیزی میگن انتخاب کنم، نه اینکه بخوام به حرفشون گوش کنم!

به خودم یادآوری میکنم ترس از چیزهای ناشناخته طبیعیه.

به خودم یادآوری میکنم این موقعیت، غیرعادی و عجیب نیست؛ فقط چون تا به حال فقط توی یه موقعیت بودم ذهنم فراموش کرده بود فقط همون یه موقعیت وجود نداره.

به خودم یادآوری میکنم من ارزشمندم.

به خودم یادآوری میکنم استقلال چه معنایی میده و اشکال نداره اگر مستقل نیستم هنوز.

به خودم یادآوری میکنم تلاش چیزیه که منو به مسیر روشن تری میرسونه.

به خودم یادآوری میکنم به اندازه تلاشم انتظار داشته باشم.

به خودم یادآوری میکنم اشکال نداره اگر انتظاراتم پایین باشه.

به خودم یادآوری میکنم اشکال نداره اگر آدم ایده‌آل خودم نیستم.

به خودم یادآوری میکنم هنوز ندیدم منِ فعلی چقدر درخشنده‌ست.