بعضی اوقات نیاز داریم (و میخواهیم) کسی به ما التماس کند کاری را که انجام میدهیم متوقف کنیم. نه به این خاطر که آن کار به دیگران (خودشان) آسیب میزند بلکه به این خاطر که به خودمان آسیب میزند. ما در رمانها، فیلمها، سریالها و حتی رویاهای خودمان، شخصیتهای اصلی را میبینیم که کسی را دارند/پیدا میکنند که به آنها التماس میکند کارهای آسیب زننده را متوقف کنند. دوستها و معشوقهایی که شخصیت اصلی را غیر قابل توصیف دوست دارند و همیشه میدانند شخصیت اصلی دقیقا به چه نیاز دارد. آنها اشک شخصیت اصلی را پاک میکنند، هنگام تنهایی، تنهاییاش را پر میکنند، در بدترین روز زندگیاش به او مهربانی میکنند و خیلی کارهای دیگر که همه ما خیلی خوب میدانیم. دیگر تعریفمان از آدمهای مهم زندگی همچین چیزی شده. در دوستیهایمان یا از خودمان انتظار داریم آن کسی باشیم که "همیشه در کنارش احساس باحال بودن میکنی و دوستت را مثل کف دست میشناسی" یا از دوستمان همچین انتظاری داریم و حتی ممکن است به همین منظور با کسی دوست بشویم؛ او تمام زمان زندگیاش را برای ما صرف کند و ما برای او. اما این تصور برای این دنیای پر از نقص بیش از حد بی نقص و زیباست. آدمها نمیتوانند و نباید(به نظر من) تمام وقت خود را صرف دیگران بکنند. نباید همیشه خود را مسئول خوب کردن حال دیگران بکنیم. نباید وقتی دوستمان ما را پس میزند و میگوید نمیخواهد کنارش باشیم، باز هم کنارش بمانیم.( حتی اگر بدانیم وقتی به او التماس کنیم که اجازه دهد کنارش بمانیم حالش بهتر میشود.) همینطور نباید از دیگران انتظار داشته باشیم وقتی آنها را پس میزنیم باز هم کنارمان بمانند. آدم ها برای سالم ماندن نیاز دارند بین زمانی که برای خودشان میگذارند زمانی که برای دیگران میگذارند تعادل ایجاد کنند. دوستیهای کمی در کل عمر انسان ایجاد میشود که کاملا سالم باشد اما ما میتوانیم با متعادل کردن انتظاراتمان به سلامت روابطمان کمک کنیم. در ازای تلاش برای ایجاد روابط سالم، سلامت روان دریافت میکنیم.
برای اینجور نوشته هام با لحن نوشتاری راحت ترم وگرنه نمیخوام دانا نمایی کنم. اتفاقا بخش بزرگیش اینه که نظر شما رو هم در این مورد بدونم. ما واقعا باید تلاش کنیم دوستی باشیم که توی تصوراتمونه یا شما هم موافقین که زیادی ایدهآل گرایانهست؟
+احتمالا یه مدت چالش سی کالج رو بنویسم اما ستاره ش رو روشن نکنم