•- روز چهارم -•
برای کسی بنویس که بهش صدمه زدی.
سلام...
ب گرامی... موضوع اینه که من مطمئن نیستم بهت آسیبی رسوندم یا نه ولی خیلی دفعات شد که میخواستم هرچیزی بینمون بود رو از هم بپاشونم و همین باعث میشد صدمه ببینی. این کارو نکردم و باید بدونی بابتش خیلی تلاش کردم و به خودم فشار آوردم. راستش حق تو نبود که توسط من آسیب ببینی و در هرصورت ما محکوم به جدایی بودیم. درواقع بزرگترین چیزی که کمکم میکرد خودم رو نگه دارم و بهت چیزی نگم آگاهی از جداییمون بود. اگر ما کنار هم میموندیم کلی خاطره خوب قربانی ادامه مفتضحانهمون میشد و اگر اونطوری تمومش میکردم همه اون خاطرات تبدیل به نفرین میشدن، طلسمی که نمیتونستیم از شرش خلاص بشیم. شاید حرف خودخواهانهای به نظر برسه ولی از اینکه صبر کردم و همه چیز رو تموم نکردم راضیام چون وقتی دوریم لازم نیست مثل قبل همدیگه رو تحمل کنیم و کسی به خاطر سکوت کردن آسیب نمیبینه. اواخرش -قبل جدایی موعود (که فکر کنم فقط برای من "موعود" بود)- یه کم سرد شدم همون لحظاتی که تو بیشتر از همیشه گرم بودی. ازت بابت اینکه نتونستم مثل تو به عهدمون پایبند بمونم عذر میخوام. اصلا از اینکه به اون عهد امیدوارت کردم وقتی میدونستم نمیخوام بهش عمل کنم معذرت میخوام. ببخشید اگر سیاهیم نور گرمت رو کمی سرد کرد اما تمام تلاشمو کردم که دور بشم و نورت رو با تاریکیم نکشم. از اتفاقایی که افتاد و کارایی که کردم پشیمون نیستم (اونا واقعا بیشترین تلاشم بودن) تمام تلاش خودمو کردم توی رابطهمون آدم بده نباشم و بهت آسیب نزنم و معتقدم موفق شدم... ولی میخوام بدونی اگر چیزی از دستم در رفته از عمد نبوده. واقعا واقعا ممنونم که توی اون مدت کنارم بودی هرچقدر هم عوضی باشم میدونم گاهی سرچشمه گرمای قلبم تو بودی.
مطمئنم آدمهای مناسبتری رو ملاقات خواهی کرد.
از طرف موژان