یک، دو، سه، چهار، بالا، دو، سه، عوض.
میتسورییی. تولدتهههه. (تولدت بود. منو ببخشTT)
من هر روز برای تولدت روز شماری میکردم. هی میرفتم چک میکردم میگفتم نکنه اشتباه دیدم 22ام نبوده، نکنه یادم بره، نکنه... تهشم با اینکه یادم بود نتونستم به موقع بهت تبریک بگم و واقعا ازت عذر میخوام.:">
نمیدونم دقیقا از کدوم بخش از احساساتم بهت بگم. تو واقعا یکی از چرخآور ترین آدمایی هستی که تا حالا دیدم. وجودت پر از زیباییه که در تاریکی هایی که درونت ایجاد کردن تنیده شده. من با دیدن این زیبایی ها و تاریکی ها در کنار هم متوجه شدم تو چقدر چرخآوری. اینکه اینقدر مهربونی با اینکه خیلیا با تو نامهربونن و اینقدر زیبایی وقتی خیلیا بهت زشتی ها رو نسبت میدن.:) آرزو میکنم اون احمقایی که نمیتونن زیبایی رو در تو ببینن یه کشیش با صلیب خونی و چاقو بالاسرشون حاضر بشه."^"
من اول از همه با متنای فوقالعاده ای که مینویسی آشنا شدم. راستش اون اوایل حسود پرو پاقرصت بودم.XD اینکه خیلی دوست داشتنی بودی باعث میشد نامحسوس خودمو باهات مقایسه کنم و خب یه قانون نانوشته دارم که خودتو با هیچکس مقایسه نکن اما جلوی تو سست میشدم و نمیتونستم. و خب خیلی خوشحالم الان میتونم به جای حسودی برای متنات عر بزنم. وای وای میستوری. شعرات منو میکشن. تک تکشون تیو قلبم حک میشن. یکی از شعراتو حتی روی تخته کلاس نوشتم و به دوستام میگفتم ببینین اینو یکی از دوستام نوشته چشتون در بیاد، خیلی هنرمنده.:) بحث هنرمند شد. علاوه بر نوشتن نقاشی هایی که میکشی و به ما اجازه دیدنشون رو میدی هم واقعا تحسین برانگیزن:"> برای توصیفت دو تا کلمه خوش ذوق و چرخآور رو قطع به یقین به کار میبرم.:">
میتسوری. واقعا نمیتونم چی بگم که بگم از اینکه تولدته چقدر خوشحالم، چقدر خوشحالم که به دنیا اومدی، وبلاگ زدی و اینقدر چرخآور بودی که نمیشد جلوی خودمو بگیرم و دوستت نداشته باشم.*^* امیدوارم هر جا که هستی و خواهی بود یه دل شاد داشته باشی و هر روز صبح بخوای زندگیو بغل کنی. امیدوارم به جایگاهی که میخوای برسی و تبدیل به همون میتسوری ای بشی که میخوای.:>
به امید دیدار.:"))