بسم الله الغفور
باشد که آمرزیده شویم.تکبیرررر.
خیلی وقت بود که هر کاری میکردم نمیتونستم بیام و فقط حرف بزنم تا خالی بشم.. و خب میدونین من هر وقت با یه نفر حرف میزنم کلی حرف دارم که بگم اما نمیتونم بگمشون. یا اون لحظه یادم میره چی میخواستم بگم یا نمیدونم چجوری بگمش یا نمیخوام وسط بحث یهو یه بحث کاملا بی ربط رو شروع کنم. حرفای حالا خاصی هم نیستا.. شایدم خاصه. شاید گفتن چیزایی که برای تو عادی شده، مثل افکار، اتفاقات روز و... خاص باشه.
میدونید یه آدمی هست (اینجارو نمیخونه پس دوستان گرامیای که آدرس اینجارو دارین به خودتون نگیرید) که هر وقت باهاش حرف میزنم خیلی صحبت میکنه، مکث نمیکنه من حرف بزنم و وقتی به خودم جرات میدم که وسط حرفش بپرم و حرفمو بزنم اون به یه جمله گوش میده، منظور اشتباهی رو از حرفم برداشت میکنه و بعد دوباره بدون اینکه بذاره ادامه ی حرفمو بزنم واسه خودش با اون برداشت اشتباه شروع به سخنرانی میکنه. میدونین من فکر میکردم اون آدم خیلی توی گوش کردن و صحبت کردن خوبه ولی بعدا فهمیدم یکی از اصل های صحبت کردن اینه که یه کم میون صحبت هات مکث کنی تا مخاطبت هم اگر حرفی داره بزنه. ولی آدمای کمی رو دیدم که واقعا حواسشون به این موضوع باشه. آخه درد و دل نیست که گوش کنی و سعی کنی با درک کردن و گوش کردن بهش کمی از بار روی دوشش برداری. گفتگوعه.
من میدونم چه حسیه وقتی یه حرفی میزنی و بعد یه فکر به ذهنت میرسه که میدونی قراره حرفاتو خیلی جذاب کنه، (و اون لحظه فکر میکنی وای طرف مقابلم قراره خیلی تحت تاثیر قرار بگیره.) ولی این رو هم میدونم که بها دادن زیادی به اون حس باعث میشه تبدیل به یه سخنران بشی نه یه دوست. باعث میشه طرف مقابلت حاضر باشه جیغ بزنه تا فقط از اون بحث فرار کنه. و من خسته شدم که همه ی آدما فقط حرف میزنن و حرف میزنن و حرف میزنن. ممکنه مجبور بشین جای جذاب حرفتونو نزنین، ولی به جاش دوستتون / طرف قراردادتون / دانشآموزتون / مخاطبتون رو از خودتون نمیرونین.
شاید فقط یه نفرو دارم که واقعا باهم حرف میزنیم و واقعا گوش میکنه. و حس میکنم فقط اونه که باعث میشه حس نکنم بهتره دهنمو ببندم. (اون کسی که امروز بهش زنگ زدم. با توام. اون تویی.)
من خیلی دلم پر بود و الان فقط غر زدم. احتمالا بعدا یه پست در این مورد بذارم، زمانی که میتونم منطقی تر فکر کنم و جوانب رو در نظر بگیرم.
من کم حرف میزنم و به همین دلیل میشتر گوش میدم. سعی میکنم شنونده ی خوبی باشم و جای درست بازخورد بدم. به همین خاطر موقعیت های زیادی پیش اومده که به عنوان یه شنونده اذیت شدم. بعضی گوینده ها هم باید یاد بگیرن چطوری گوینده ی خوبی باشن، فقط شنونده ها نباید گوش کردن رو بلد باشن.
+ اون آدم رو خیلی دوست دارم. واسه همین به خودش میگم با امون ندادن به من"-" چه حسی در من ایجاد کرده و ازش میخوام احساسات من رو هم در نظر بگیره. قشنگه که بدونی کسی که ازش ناراحتی درک میکنه و میفهمه.
++ کلی غر دیگه هم دارم که باید خالی بشن ولی خب باید برم بخوابم..
+++ عنوان: در این حد آزرده بودم.
++++ یخااد فطلا....