به نام خداوند پروانه ها~
یوهو این چالش خوشگله.:">
از سلین تشکر میکنم که دعوتم کرد.
من هم دعوت میکنم از آلا، آیسان، سانبین، بلا، پری، نگرا ^^
۱. خودت را معرفی کن.
سلام! من کالیستام. تازه رفتم دهم و رشتهم ریاضیه. هنوز نمیدونم میخوام توی دانشگاه چی بخونم و علایقم خیلی گستردهن. مثل روانشناسی، یه تیکه از زیست شناسی مثل ژنتیک، هوش مصنوعی، مهندسی پزشکی، مهندسی برق و کلی چیز دیگه که وقتی در مورد رشته ها اطلاعات بیشتری کسب کنم قراره بهشون علاقه داشتم. به نوشتن و کتاب ها خیلی علاقه دارم. کتابخونه ها و کتابفروشیهای پر ازکتاب رو خیلی دوست دارم. از آدم ها پیچیدگی ها و سادگی هاشون خوشم میاد با این حال روابط اجتماعیم ضعیفه. دو ساله ویلن میزنم و خیلی سازمو دوست دارم. چشم هامو خیلی دوست دارم. تایپ امبیتیآیم INTP ئه و آرکی تایپم هستیاست که خیلی باهاش همزاد پنداری میکنم. توی فیلم و سریال دیدن خیلی کاهلم ولی کیدراما رو راحت تر بلند میشم برم ببینم. گل مورد علاقهم گل یخه که زمستونا میشکفه. 3> گفتم آهنگ گوش کردن بخش بزرگی از روزامه؟
۲. یک چیزی را نام ببر که در آن خوب هستی.
ریاضیم خوبه؟ توی دوست داشتن چیزهای آندرریتد مهارت زیادی دارم. انگلیسیم هم تا حد مناسبی خوبه.
۳. رنگ موردعلاقهات چیست و چرا؟
جدیدا به این پی بردم چقدر رنگ ها همشون قشنگن حتی سبز لجنی که قبلا به عنوان رنگ منفوری ازش یاد میکردم. اما خب هیچکس نمیتونه منکر این بشه که شلوار جینای آبی یخی خیلی خوشگلن. (ولی ربطی به رنگ مورد علاقهم نداره اصلا.) در کل اینکه بین رنگ های مختلف چه رنگی رو انتخاب میکنم بستگی به موقعیت و مودم داره.(و اینکه اصلا برای چی ازم بپرسن؟ لباس؟ خودکار؟...)
۴. داستان پشت اسمت چیست؟
داستان پشت اسم واقعیم چیز خاصی نیست. ولی خب دو نکته ی جالب در موردش بهتون میگم. 1.معنی اسمم میشه نرگس نوشکفته 2.با اینکه همه فکر میکنن کردی ای ترکی ای چیزیه در واقع برای فارسی کهنه.
کالیستا هم یکی از شخصیت های توی کتاب تقریبا یا مطلقا تقریبا(آیسا مرسیXD) ئه. کالیستا توی این کتاب نقش یه دختر اجتماعی نورانی با درک و شعور رو داره که وقتی این کتاب رو خوندم فهمیدم همون کسیه که همیشه دلم میخواست مثلش باشم پس اسم اون رو انتخاب کردم تا این اسم بهم یاد آوری کنه میتونم مثل کالیستا باشم.
۵. دوست داری به کدام کشور سفر کنی و چرا؟
من کلا جاهایی که طبیعت زیاد دارن رو خیلی دوست دارم ببینم. علاوه بر اون خیلی دوست دارم ایتالیا رو ببینم. ایتالیا پر از بناهای تاریخی و شگفت آوره که خیلی دیدنیان.
به فرانسه هم دوست دارم برم مهم ترین دلیلش به خاطر یه صحنه ایه که توی یه کتاب خوندم. توی "کتاب کیتی کازو عوض میشه" (یا یه کتاب دیگه..) کیتی با دوستش میره توی یه کافی شاپ نزدیک برج ایفل عصرونه میخوره و این در حالیه که نقاش های پاریس اون طرف خیابون دارن نقاشی میکشن. صحنه ی خیلی قشنگیه که حس مثبتی بهم میده.
۶. کارتون موردعلاقهات چیست؟
بچه که بودم با داداشم بنتن و میدیدم.(همین با هم دیدنه باعث میشه الان بهش حس مثبتی داشته باشم.) یه راپونزل هم داشتم خیلی خوب بود نمیدونم همه ورژن باربی راپونزل رو دیدن یا نه ولی من عاشق این کارتون بودم. روی دیوار با قلم جادوییش لباسای مختلف نقاشی میکرد و پروشون میکرد و من با دیدن این صحنه خیلی ذوق میکردم. ازش سه تا صحنه ی مورد علاقه دارم. یکی اونجایی که قاشق از دستش در رفت و رفت رو شاخ اون مجسمه هه و پله های مخفی معلوم شدن. یکی اونجایی که اون جادوگره داره واسه ی راپونزل طلسم میخونه که نتونه از ساختمون بیرون بیاد. (که قشنگ طلسمشو یادم. میگه «ای قلعه ای قلعه کار تو اینه نذار زندانیت با قلب دروغین رنگ آزادی ببینه» بعد صداشم اکو میشه.) و سومین صحنه ی مورد علاقهم اونجاییه که اون اژدها بچه هه با دوستش میرن برای راپونزل تمشک له میکنن که به جای رنگ ازش استفاده کنه و به روستا یه در بکشه. یه انیمیشن مورد علاقه ی دیگه هم داشتم میخوام بگم."-" عروس مردگان رو دیدین؟ من وقتی بچه بودم عاشق این بودم. مامانم میگه من ازش بدم میومد تعجب میکردم تو چرا اینقدر دوسش داشتی. آره خلاصه از بچگی خاص پسند بودم.xD
۷. میخواهی وقتی بزرگ شدی چه کاره بشوی؟
همونطور که گفتم علایق متعددی دارم ولی این دلیل نمیشه بدونم باید با این علایق چیکار کنم. تنها پس زمینهم از کاری که میخوام در آینده بکنم اینه:
یه کاری که آدم ها رو به هم وصل کنه و اونها رو به هم نزدیکتر بکنه. یه تاثیری داشته باشه که آدم ها نسبت به هم و به خودشون آگاه تر بشن و بتونن ارزش هر بخشی از زندگیشونو درک کنن.
۸. نکته موردعلاقهات درباره دانشگاه چیست؟
به نظرم دانشگاه جاییه بین زندگی واقعی و زندگی راحت نوجوانی و بچگی. جایی که کلی تجربه ی جدید کسب میکنی و با آدم هایی آشنا میشی که کلی با جایی که تو بهش تعلق داری فرق میکنن و این باعث میشه آدم های مختلف رو بشناسی و محدوده ی ذهنیت کلی گسترش پیدا میکنه. همینطور دانشگاه جاییه که خودت باید روابطت رو هندل کنی اونجا دیگه مدرسه ای نیست که براش مهم باشی. مدیری نیست که بخواد بچه ها رو بسنجه یا اگر کسی کار خارج از حط قرمزی انجام داد بهش هشدار بده. همه چیز با خودته. میخوای با یه آدم ناجور بچرخی؟ میتونی اینکارو بکنی. برای کسی مهم نیست. دوستی نداری؟ برای کسی مهم نیست توی خودت باید یه جوری یه آدم پیدا کنی. اونجا تو نیاز داری خیلی کارها رو خودت به تنهایی انجام بدی و بهت مستقل بودن رو تا حد مناسبی یاد میده.
همینطور توی دانشگاه درس ها سطحشون خیلی بالاتر میشه و به روی یه موضوع متمرکز میشن که بهت لذت چشیدن عمق یه رشته رو نشون میده.
۹. فصل موردعلاقهات چیست و چرا؟
من بهارو خیلی دوست دارم به خاطر آب و هوای خنک و زندهش اما هر فصلی خوبیهای غیر قابل تکرار خودشو داره. مثلا زمستون که میمیرم برای پرتقالاش آه یا گل های یخش.:"> تابستون و توت فرنگی. پاییز و رعد برق و بارون.
۱۰. غذای موردعلاقهات چیست؟
همبرگر، قرمه سبزی ، کباب و لازانیا.
۱۱. از چه چیزی میترسی و چرا؟
از اینکه یه تاثیر منفی روی زندگی یه آدم بذارم خیلی میترسم.
همینطور از اینکه یه روز به خودم بیام و ببینم پوچ شدم و هیچ هدف و امیدی ندارم.
از تنهایی هم میترسم. تنهایی از اون نوعش که یهو به خودت بیای ببینی توی زندگی همه ی آدمهایی که دوست داری یه نقش خیلی فرعی و کوچیک داری.
۱۲. دوست داشتی حیوان خانگی داشتی؟
حیوون خونگی دوست دارم ولی خیلی شنیدم که خود اون حیوون ها اذیت میشن. من هم حیوونا رو دوست دارم و از دیدنشون لذت میبرم هم از طرفی هر جور به این قضیه نگاه میکنم میبینم گند زدیم به زندگی حیوونا. اینکه چطوری درست ازشون نگهداری کنیم که توی ذات طبیعیشون تاثیر منفی نذاره یا از چه روشی غذا بدیم هم که دیگه خودش یه بحث مفصله. در کل سگ دوست دارم ولی میترسم نگه دارم و اذیت بشه.
۱۳. تعطیلات موردعلاقهات چیست و چرا؟
تعطیلاتی نیست که بگم بدم میاد!XD جمعه ها رو به خاطر آزادیشون دوست دارم و تعطیلات تابستون و عید رو به خاطر اینکه میشه توشون برنامه های بلند مدت تری ریخت دوست دارم.
۱۴. یک فانتزی موردعلاقهات را بنویس.
یه کتابخونه پرررر ازززز کتاب داشته باشم. از این کتابخونه ها که نردبون ریلی داره. بعد با دوستام و داداشم بریم توی این کتابخونه و کنار هم کتاب بخونیم. بعدش هم چیزکیک و میلک شیک بخوریم.*^*
۱۵. لباس موردعلاقهات چیست و چرا؟
وایییی من کلا از این استایل که لباس رو میکنن تو شلوار خیلی خوشم میاد مخصوصا اگر با شلوار گشاد و کمربند مردونه باشه.:"> دلیلشم به خاطر اینه که دیدنش حس فوق العاده ای بهم میده و توش به نظرم خیلی خوش فرمم.X"D هرچند استایل الانم مانتو و شاله ولی قول میدم یه روز حجابم رو با این مدل استایل میکس کنم و استایل مورد علاقم رو داشته باشم.*^* بریم با هم ببینیم:
بند اومدن نفس از زیبایی*
آهان و اینکه وقتی آستینای این لباس پارچه-کشیارو میدم بالا خیلی خوشم میاد.X"D
این شلوارا که بالاشون صاف وا میسته و پهنه هم دوست دارم.
۱۶. بزرگترین رویایت برای آینده چیست؟
توی یه ایرانی زندگی کنم که هیچکس اون یکی رو قضاوت نکنه. دین و حجاب و اعتقادات مردم توی مکالمه ی مردم بررسی نشه و در کل آدم هایی بافرهنگ باشیم که تمدن دیرینه دارن و کنار هم زندگی کنیم.
۱۷. پنجتا چیز جالب درباره من:
1. بچه که بودم اگر داداشم اذیتم میکرد گازش می گرفتم. ( و با توجه به اینکه اون زیاد اذیتم میکرد منم گاز بگیر قهاری شده بودم..D: حالا بیاین جلو.XD)
2. یه دندون ندارم.:دی (با این وجود گازش میگرفتماا.XDDDDDDDDDDDDDDDD)
3. بچه که بودم خیلی سوج بودم (برخلاف ثنا.XD) و اصلا یه اداهایی میومدم که نمیدونین. نقل شده که وقتی مامانم دعوام میکرده بهش چشم غره میرفتم.XD
4. یه وقتایی صداهای عجیبی از خودم در میارم و برای پدیده ها و اتفاقات صدا میسازم. (مثل یه صدا دارم مخصوص موقعیت های حساس، هیجان انگیز و احساسیه.XD)
5. اصلا نمیشههه من با خودکار یه فعالیتی انجام بدم و یه جام خودکاری نشه همیشه ی خدا میرم توی آینه میبینم عههه اینجام خودکاریه که.
۱۸. چه چیزی خوشحالت میکند؟
خب چیزای زیادی هستن که میتونن خوشحالم کنن.
اینکه از نوشته هام تعریف کنن. اینکه ویلن بنوازم. ویدیوهای میا و کوروش. خوشحالی آدم هایی که دوسشون دارم. تحت تاثیر قرار دادن آدما. گفتن یه چیزی به یه نفر و بعدش بفهمی چقدر به اون حرف نیاز داشته. شنیدن یه حرفی که خیلی بهش نیاز داشتم. پیشرفت توی معاشرت با آدما. رسیدن به انجام کارام. پیشرفت توی زمینه های مورد علاقهم. و ...
۱۹. چه چیزی ناراحتت میکند؟
اینکه توی شوخی بهم تیکه بندازن. نتونم یه اشتباهی رو درست کنم. یه کاری که خیلی دوست دارم یا مهمه رو اشتباه انجام بدم. حیوونای مرده. بی محلی و خودبرتر بینی آدما نسبت بهم. و...
این مطلب از وبلاگ evermore.blog.ir کپی شده است.