به نام خداوند سبحان

های های هوی هوی.

این چالش زیبا که در عنوان ذکر شده از وب شارلوت میاد. چالش آسان و زیبایی که کم وقت می‌بره.*-*

کلمات رو نمیدونم از کجا انتخاب می‌کنم شاید گاهی از خودم بگم، گاهی از کتاب‌هام دربیارم و گاهی از پستای بیانیون کلمات دلنشینو در بیارم.*^*

و همینطور دعوت می‌کنم از یاس ارغوانی (اول می خواستم به طور رسمی و تکی ایشون رو دعوت کنم.*^*)

شروع چالش: ۰۰/۱۱/۷

پایان چالش:۰۰/۱۲/۲۷

روز اول

رفتار

 میدونی؟ اون اویل که بهم گفت دوستم داره رفتارش تغییر نکرد اول فکر کردم احساساتمو به بازی گرفته اما بعد دیدم همیشه توی رفتارش بهم عشق می ورزیده و من نمی دیدم.

روز دوم

آسمان

 آسمان پرستاره‌ت حرف هایم را در خود حل می‌کند.

  روز سوم

خاص

 هرکس روش خاص خودشو برای گفتنِ «حالم خوب نیست» داره.

 روز چهارم

تعطیلات

 دقایقی که به خودم عشق می‌ورزم، روزایی که دوباره امیدم رو شارژ می‌کنم و وقتایی که خوشحالم، برام آرامش بخش تر از هر تعطیلاتیه.

 روز پنجم

گنجه

 گرد و غبار ضخیمی که روی گنجه ی چوبی مکعب مستطیلی شکل نشسته بود را به آرامی فوت کرد.

 روز ششم

فضاهای خالی

 برای نجات یافتن به همه طرف چنگ می انداختم اما آن جهان فقط پر از فضاهای خالی بود.

 روز هفتم

پلاستیکی

 «دختر جون! اگر طوری با خودت و قلبت رفتار کنی که انگار پلاستیکی‌ان چه انتظاری از بقیه داری؟»

 روز هشتم

بوم

 گوشه ی لبخندش دو چال زیبا بود که هر وقت روی بوم رنگ می پاشید گودتر می شدند.

 روز نهم

موسیقی محلی

 صدایش برای او مانند موسیقی محلی‌ شادی بود که در دلش جشن به راه می‌انداخت.

 روز دهم

خسته

 شانه ی من می‌خواهد خستگی هایت را در بر بگیرد.

 روز یازدهم

مدت

 نمی‌دانست چه مدت است که آنجا ایستاده فقط معلم را می‌دید که کنار تخته گچی نشسته و سرفه می‌کند.

روز دوازدهم

بغل (به معنای کنار)

 قلبش با تپش های نامنظم به او فهماند حتی اگر بغلش ایستاده باشد طوری می‌تپد انگار او را در آغوش گرفته‌ست.

  روز سیزدهم 

گربه‌ها

 دلم می‌خواهد گربه‌ها را طوری ناز کنم تا غم تمام کسانی که ناز نکردم تخلیه شود.

 روز چهاردهم

عاطفه

 داد می‌زنم، موهایم را می‌کشم، اشک‌هایم را در آینه تماشا می‌کنم... آرزو می‌کنم کاش بی‌عاطفه بودم.

 روز پانزدهم

قول

 یک شب خواب دیدم انگشت کوچکم برای دوستش گریه می‌کند و می‌گوید:« پس کی میاد دوباره بهم قولِ تا ابد بدیم؟»

 روز شانزدهم

ناپدید

 همان موقع هم گفتم اگر بخواهی ناگهان ناپدید شوی... ناپدید می شوم.

 روز هفدهم

تنهایی

 ولی گاهی در ماهیت تنهایی شک می‌کنم این حس لذت‌بخش یا غذاب دردناک.

 روز هجدهم

کرگدن

کرگدن ها شاخ دارند؟ یا آن چیزی که روی صورتشان است دندان است؟ دوست دارم بدانم.

روز نوزدهم

تو

 اشک های من برای تو نیستند؛ هیچوقت.

 روز بیستم

لذت بخش

 تا به حال گفته بودم طوری که همیشه پیشم و پشتم هستی لذت بخش است؟

 روز بیست و یکم

بچه ها

 به بچه ها حسودیم نمی شود اما تجربه ی شان را به هر قیمتی خریدارم.

  روز بیست و دوم

موز

 به کاغذ آدمس موزی ای که در جیبم پیدا کردم لبخند زدم.

  روز بیست و سوم

تیله

  حتی آن موقع هم که با هم در کوچه تیله بازی می کردیم دوستت داشتم.

  روز بیست و چهارم

بنفش

  تو عاشق هرکسی بودی که بنفش رنگ بود جز من و من از هرکسی که بنفش بود متنفر بودم جز تو.

  روز بیست و پنجم

انرژی

  کاش هیچوقت هیچکس نفهمد انرژی تو چگونه آدم را سرپا و مست می کند.

 + ولی این چند روزی که فقط می نوشتم بدون اینکه ستاره ش رو روشن کنم خیلی آرامش بخش بود.

  روز بیست و ششم

شیشه ای

  آن لیوان شیشه ای را بشکن تا به هم نزدیکتر شویم.

  +احساس میکنم یه سری از این جمله ها که خیلی بهش توجه نمیشه برای خودم قشنگ ترین جمله است. اینقدر که داستانی که پشتش توی ذهنمه قشنگه.:")

  روز بیست و هفتم

خواب ماندن

  نگران نباش حتما خواب مونده

  روز بیست و هشتم

پف فیل

  موهایم را به هم ریخت و گفت :« الان برای پسرم پف فیل مخصوص درست میکنم.»

  روز بیست و نهم

ندا

  ندای خوشبختی می آمد اما می‌دانستم نباید انتظار خودش را داشته باشم.

  روز سی‌ام -آخر-  

خداحافظ 

  خداحافظ سی روز خاطره.