- نرگسِ نوشکفته
- جمعه ۲۷ آبان ۰۱
به نام زندگی...
امید ها و تصورات در ذهنم پراکنده میشن. تلاش میکنم نفس عمیق بکشم اما هیچ چیز تغییر نمیکنه. اینکارو بکن. اونکارو بکن. هر کاری میتونی بکن و بهش فکر نکن. تقریبا میتونم بگم همین تلاش ها برای فکر نکردن بهش و آروم کردن شدت تپش قلبم باحاله. حس باحالی داره. شاید چون بیشتر روی بدنم و ذهنم دقیق میشم. بیشتر خودمو حس میکنم. اما...یه بدی داره. باعث میشه زیادی روی وجود خودم تمرکز کنم و همین باعث میشه یادم بره با آدما حرف بزنم و حرف زدن با بقیهست که نور رو به زندگیم باز میگردونه. جدیدا حرف نزدن با بقیه برام غیرقابل تحمل شده. نیاز به اجتماع درونم شعله میکشه اما چطوری هم این نیاز رو رفع کنم و هم مواظب باشم قلبم منفجر نشه؟
+ از ته دل حس میکنم زندگی داره خیلی جالب میشه. چون هم ترس از تجربه ی جدید و هم کشف یه بُعد کاملا جدید از خودم بهم حس زنده بودن میده. یه آدم زنده که داره واقعا زندگی میکنه. تجربه های جدید با اینکه گاهی درد دارن ولی هر دفعه که علاوه بر درد تغییراتی که قراره در من ایجاد کنن رو میبینم هیجان زده میشم.
I love you (رقص بدن.XD)
به نام پروانه ها و پاستیل ها و... پرسونِ بدونِ ها:)
واییییییییییییییییییییی پرسون ثخبصبنهیتبنیبمی من خیلی خوشحالم تولدتههههههه. از دی سال قبل منتظر این لحظه بودم. اولین تولدی که میتونم بهت تبریک بگم:") عرررررررررررر.
اون اول که فهمیدم فقط چند ماه از تولدت گذشته و من نمیدونستم، ناراحت شدم واقعا. حتی رفتم تاریخ تولدتو زدم توی یه سایتی ببینم به قمری(همون شوال و رمضان و اینا) تولدت کیه بلکه بتونم زودتر تبریک بگم بهت.XD
واییی پرسون و تو اولین کسی بودی که من کلا توی تلگرام باهاش ارتباط گرفتم. میدونستی؟
قبلش فقط توی کانالای مختلف عضو بودم و شاید یادت باشه اون موقعی که اون خنده ی بی ریخت رو، تکی فرستادم.... و اون اولین باری بود که من توی تل از اون ایموجی استفاده کردم...*^* و وایییییییییییییییی یادته اولین دفعه ای که با هم حرف زدیم؟ واییییی من همیشه دلم میخواست این شوخی رو با یه نفر بکنم ولی بعد فهمیدم شاید بهتر باشه به جاش کارای جالبتری بکنم.......TT
واییییی ولی گفتی میخواستی بلاکم کنیییی خیلی خوب بود.XDTT
و گیفای گربه ای که ازت دزدیدم.
تویی که همیشه به حرفای من گوش میدی و بهم حرفایی میزنی که هیچکس دیگه ای جز تو نمیتونه اونطوری بگتشون و هیچکسی نمیتونه اونطوری که تو میتونی حالمو در همه احوال خوب کنه.
و اولین کسی که من نصفه شب رفتم براش از یه کتاب حرف زدم. اولین کسی که برای اولین بار دلم میخواست خیلی رندوم شب نصفه شب باهاش حرف بزنم و اونقدر پیشش حس امنیت داشته باشم که به حرف چرت و پرت افکارم گوش ندم.
واییییییی پرسون توی یکی از بهترین اتفاقات زندگی من هستی حتی قبل از اینکه با هم دوست بشیم... متن های فوق العاده ت که دونه به دونه به قلبم می نشستن و افشانه ی تحسین رو توی دلم می پاشوندن و چشمامو براق میکردن، برام مثل رویا بودن.
وب خوشگل هلویی صورتیت که کراشم بود و برام یه چیز خاصی بود.
و یادمه همیشه با خوندن جوابات ذوق میکردم.
اونجایی که میخواستی لوح شکری ترین آدم بیان رو بهم بدی نمیدونی چقدررررررررررررررررررررررر ذوق کرده بودم و میخواستم تو چشم همه بکنمش.XDTT
پرسون تو خیلی آدم زیبایی هستی طوری که هیچکس نمیتونه تصورشو بکنه و امیدوارم واقعا ارزش این زیبایی و دوستی ای بهم دادیو داشته باشم.:)
دلم میخواد بدونی چقدر خوبی. چقدررر زیبایی. چقدر دوست داشتنی آههههه قلبم.:")
الان اگه مردم بگن منو با عشقت جادو کردی اشتباه نگفتن.XD
برات بهترین آرزو ها رو دارم پرسون عزیزم. اولین آرزوم هم اینه که به آرزوهای خودت برسی.
بقیه آرزوهامم کلیشه ای میشه اگه همه شو بگم... اما خب خلاصه بگم که آرزوی شادی، سلامتی، و کلی حس خوب کنار دوستات دارم. و همینطور موفقیت توی هر زمینه ای که توش قدم میذاری. و پیشرفتت توی هر زمینه ای که توش موفقی (تونستم خلاصه بگم؟XD) و همه ی این آرزوها رو میکنم نه چون تولدته بلکه به این خاطر که فرصت مناسبیه تا بهت بگم چقدر ارزشت زیاده دختر.*^*
خیلی خیلی خیلی دوستت دارم. مواظب خودتم کلی باش.3>
خیلی هفته پیش موقع رفع اشکال تست ریاضی که بیشتر از نصف کلاس از ترس شلوغی ها مدرسه رو ترک کرده بودن یکی از بچه ها اینو روی دستم کشید و عمیقا دوسش دارم.:") حال میکنین یه جوری عکس گرفتم انگار دستم از توی سایه اومده بیرون؟
به قول ثنا آههه یامته کوداسای.XD (معنیشم میشه استاپ ایتِ جین.XD)