به نام خدا
میدونین کتابا حس خیلی عجیبی به من میدن. یه سریاشون تاثیر قابل توجهی رو احساساتم به افراد دارن. مثلا شاید عروس دریایی. دلم میخواد همه ی آدمایی که «شاید عروس دریایی» جزو کتابهای مورد علاقهشون به حساب میاد رو بغل کنم و بگم مراقب خودت باش.
یا مثلا الان که دارم به پیشنهاد یکی از دوستام «در جست و جوی ورمیر» رو میخونم دوست دارم برم دستشو بگیرم و بریم همه ی موزه ها و نمایشگاه های نقاشی رو زیر و رو کنیم و در مورد عناصر توی هر نقاشی حرف بزنیم.
کتابا واقعا شگفتانگیزن. چون جز اونا دیگه چی میتونه همچین شبکه ی احساسی گستردهای رو به وجود بیاره؟ جز کتاب چی میتونه موج عظیمی از احساسات رو به آدم وارد کنه و باعث باشه یه نفر هوس کنه به این همه آدم محبت بورزه؟
فقط... نمیدونم چجوری کتابا اینطوری روم تاثیر میذارن وقتی حتی آدمای دور و اطرافم هم اینقدر تاثیر گذار نیستن. حتی معلم ریاضیمون که عاشقشم. نمیدونم شاید از تاثیر آدما توقع بیش از حد دارم. بگذریم. موضوع اینه که عاشق کتاب ها هستم و دلم میخواد برای اینکه توجه بیشتری بهشون بشه قدمی بردارم. ولی نمیدونم چه قدمی.