و نمیتونم کنترلش کنم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • نرگسِ نوشکفته
    • پنجشنبه ۲۶ آبان ۰۱

    تمام سالو منتظر این روز بودمU^U

    I love you (رقص بدن.XD)

    به نام پروانه ها و پاستیل ها و... پرسونِ بدونِ ها:)

    واییییییییییییییییییییی پرسون ثخبصبنهیتبنیبمی من خیلی خوشحالم تولدتههههههه. از دی سال قبل منتظر این لحظه بودم. اولین تولدی که میتونم بهت تبریک بگم:") عرررررررررررر.

    اون اول که فهمیدم فقط چند ماه از تولدت گذشته و من نمیدونستم، ناراحت شدم واقعا. حتی رفتم تاریخ تولدتو زدم توی یه سایتی ببینم به قمری(همون شوال و رمضان و اینا) تولدت کیه بلکه بتونم زودتر تبریک بگم بهت.XD 

    واییی پرسون و تو اولین کسی بودی که من کلا توی تلگرام باهاش ارتباط گرفتم. میدونستی؟

    قبلش فقط توی کانالای مختلف عضو بودم و شاید یادت باشه اون موقعی که اون خنده ی بی ریخت رو، تکی فرستادم.... و اون اولین باری بود که من توی تل از اون ایموجی استفاده کردم...*^* و وایییییییییییییییی یادته اولین دفعه ای که با هم حرف زدیم؟ واییییی من همیشه دلم میخواست این شوخی رو با یه نفر بکنم ولی بعد فهمیدم شاید بهتر باشه به جاش  کارای جالبتری بکنم.......TT

    واییییی ولی گفتی میخواستی بلاکم کنیییی خیلی خوب بود.XDTT

    و گیفای گربه ای که ازت دزدیدم.

    تویی که همیشه به حرفای من گوش میدی و بهم حرفایی میزنی که هیچکس دیگه ای جز تو نمیتونه اونطوری بگتشون و هیچکسی نمیتونه اونطوری که تو میتونی حالمو در همه احوال خوب کنه.

    و اولین کسی که من نصفه شب رفتم براش از یه کتاب حرف زدم. اولین کسی که برای اولین بار دلم میخواست خیلی رندوم شب نصفه شب باهاش حرف بزنم و اونقدر پیشش حس امنیت داشته باشم که به حرف چرت و پرت افکارم گوش ندم.

    واییییییی پرسون توی یکی از بهترین اتفاقات زندگی من هستی حتی قبل از اینکه با هم دوست بشیم... متن های فوق العاده ت که دونه به دونه به قلبم می نشستن و افشانه ی تحسین رو توی دلم می پاشوندن و چشمامو براق میکردن، برام مثل رویا بودن.

    وب خوشگل هلویی صورتیت که کراشم بود و برام یه چیز خاصی بود.

    و یادمه همیشه با خوندن جوابات ذوق میکردم.

    اونجایی که میخواستی لوح شکری ترین آدم بیان رو بهم بدی نمیدونی چقدررررررررررررررررررررررر ذوق کرده بودم و میخواستم تو چشم همه بکنمش.XDTT

    پرسون تو خیلی آدم زیبایی هستی طوری که هیچکس نمیتونه تصورشو بکنه و امیدوارم واقعا ارزش این زیبایی و دوستی ای بهم دادیو داشته باشم.:)

    دلم میخواد بدونی چقدر خوبی. چقدررر زیبایی. چقدر دوست داشتنی آههههه قلبم.:")

    الان اگه مردم بگن منو با عشقت جادو کردی اشتباه نگفتن.XD

    برات بهترین آرزو ها رو دارم پرسون عزیزم. اولین آرزوم هم اینه که به آرزوهای خودت برسی. 

    بقیه آرزوهامم کلیشه ای میشه اگه همه شو بگم... اما خب خلاصه بگم که آرزوی شادی، سلامتی، و کلی حس خوب کنار دوستات دارم. و همینطور موفقیت توی هر زمینه ای که توش قدم میذاری. و پیشرفتت توی هر زمینه ای که توش موفقی (تونستم خلاصه بگم؟XD) و همه ی این آرزوها رو میکنم نه چون تولدته بلکه به این خاطر که فرصت مناسبیه تا بهت بگم چقدر ارزشت زیاده دختر.*^*

    خیلی خیلی خیلی دوستت دارم. مواظب خودتم کلی باش.3> 

  • نظرات [ ۷ ]
    • نرگسِ نوشکفته
    • جمعه ۲۰ آبان ۰۱

    بازگشتی گودرتمندانه

    خیلی هفته پیش موقع رفع اشکال تست ریاضی که بیشتر از نصف کلاس از ترس شلوغی ها مدرسه رو ترک کرده بودن یکی از بچه ها اینو روی دستم کشید و عمیقا دوسش دارم.:") حال میکنین یه جوری عکس گرفتم انگار دستم از توی سایه اومده بیرون؟

    به قول ثنا آههه یامته کوداسای.XD (معنیشم میشه استاپ ایتِ جین.XD)

  • نظرات [ ۲۸ ]
    • نرگسِ نوشکفته
    • دوشنبه ۱۶ آبان ۰۱

    روح تو، درد من

    - به یاد داری زمانی که روی تاب نشسته بودم و هلم می‌دادی؟

    به نام کنار هم بودن‌ها

        باد میان برگ‌های سبز درختان گردو می‌وزید، خنک بود و صورتم را نوازش می‌داد. برای حال و روز من آن باد زیادی خوب بود. چگونه ممکن است زندگی آدم ها اینقدر از هم جدا باشد؟ طوری که وقتی چشمانم تلاش می‌کنند هیچ اشکی از کاسه‌شان خارج نشود، صدای خنده های از ته دل دو نفر را می‌شنوم و قلبم سنگین‌تر از قبل می‌شود. اما آنها نمی‌فهمند قلبم گرفته‌تر می‌شود و از کنارم رد می‌شوند. همینقدر زندگی‌مان جدا بود. قبل از اینکه مغزم دستور بدهد از اینکه خوشحالی‌شان را خراب نکردم، خوشحال شوم، قلبم بیشتر می‌گیرد. از اینکه دیگر صدایش را نخواهم شنید ناراحتم. بله همیشه می‌گفتم...ختم فقط برای این است که بازماندگان غمشان را تخلیه کنند اما حالا متنفرم که می‌خواهم غمگین نباشم. حالا متنفرم که می‌دانم عزاداری فقط برای غم های خودم است چون اگر نمی‌دانستم اینطور با شنیدن خنده‌ها او را به یاد نمی‌آوردم. اگر نمی‌دانستم، گوشه‌ای در حال عزاداری بودم و غم‌هایم را تخلیه می‌کردم. همه چیز تاریک است و این یک واقعیت است که بعد از تو من هم بوی مرگ خواهم داد. مگر نه اینکه درد و غم روح مرا می‌کشد؟

  • نظرات [ ۱۹ ]
    • نرگسِ نوشکفته
    • پنجشنبه ۲۸ مهر ۰۱

    ?I feel bad but I'm okay

    خدایا!؟

    !!!اول از همه عذرخواهی میکنم از همه کسایی که کامنتشونو هنوز جواب ندادم:" ببخشید واقعا شاید یه کم زیاد طول بکشه که جواب بدم اما اگر چیز مهمی گفتین یا چیزی گفتید که باید توی مدت زمان خاصی ببینم بهم بگید برم جواب بدم.

  • نظرات [ ۱۱ ]
    • نرگسِ نوشکفته
    • جمعه ۲۲ مهر ۰۱

    این مدت خیلی چیزها بود که باید یاد می‌گرفتم و یادآوری می‌کردم.

    به نام خدای مهربان

    امروز تونستم یه قدم بردارم و ترسی که برای جلو رفتن و حرف زدن داشتم رو کنار بذارم. دقیقا همین امروز با کس دیگه ای هم میخواستم حرف بزنم اما ترسم نذاشت جلو برم. برای همین الان حدودا میدونم روی محور «ترس از شروع مکالمه» کجا قرار دارم. جلوتر از جای قبل عقب تر نقطه هدف.

    دیروز پیشرفت خوبی توی همت و اراده داشتم! درسته که باید اراده رو توی یه بازه زمانی سنجید ولی همینکه بهم ثابت شد میتونم! انجامش بدم بهم حس خوبی میده. حسی که بهم میگه:« اینکه ناامید نشدی نتیجه داد!»

    به خودم یادآوری میکنم فعلا روی نمره تمرکز نکنم.

    به خودم یادآوری میکنم اگر بهم چیزی میگن انتخاب کنم، نه اینکه بخوام به حرفشون گوش کنم!

    به خودم یادآوری میکنم ترس از چیزهای ناشناخته طبیعیه.

    به خودم یادآوری میکنم این موقعیت، غیرعادی و عجیب نیست؛ فقط چون تا به حال فقط توی یه موقعیت بودم ذهنم فراموش کرده بود فقط همون یه موقعیت وجود نداره.

    به خودم یادآوری میکنم من ارزشمندم.

    به خودم یادآوری میکنم استقلال چه معنایی میده و اشکال نداره اگر مستقل نیستم هنوز.

    به خودم یادآوری میکنم تلاش چیزیه که منو به مسیر روشن تری میرسونه.

    به خودم یادآوری میکنم به اندازه تلاشم انتظار داشته باشم.

    به خودم یادآوری میکنم اشکال نداره اگر انتظاراتم پایین باشه.

    به خودم یادآوری میکنم اشکال نداره اگر آدم ایده‌آل خودم نیستم.

    به خودم یادآوری میکنم هنوز ندیدم منِ فعلی چقدر درخشنده‌ست.

  • نظرات [ ۱۱ ]
    • نرگسِ نوشکفته
    • يكشنبه ۱۷ مهر ۰۱

    پستی که هر روز باید صدای خودمو بشنوم که میخونمش

    درسته من کامل نیستم.

    درسته من کم توی زندگیم وقت تلف نکردم.

    درسته من خیلی ضعیفم.

    درسته من مثل خیلی های دیگه پر تلاش نیستم.

    اما به خدا که نمیذارم اینطوری بمونه.

    قد میکشم و توی چشمات زل میزنم.

    قوی میشم.

    تلاش میکنم.

    عرق میریزم.

    اشتباه نکن من احمق نیستم.

    اشتباه نکن.

    تو به هیچ وجه منو نمیشناسی.

    هیچکدوممون رو نمیشناسی..

    +من میترسم و حتی مطئن نیستم بتونم عملی کنم حرفامو... ولی میدونم آینده هیچوقت معلوم نبوده که الان باشه. پس تلاش خودمو میکنم.

  • نظرات [ ۱ ]
    • نرگسِ نوشکفته
    • پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱

    برای عشقمان

    false god
    lover
    By taylor swift

    Magic Spirit

    به نام متصل کننده ی نخ های قرمز

    این اتاق را ساخته‌اند که با هم، با موسیقی، دست در دست هم، چشم در چشم، برقصیم. پاهایمان را مانند همدیگر عقب و جلو ببریم اما من برایت ناز کنم، الگو را به هم بزنم و دور خودم بچرخم تا تو نزدیکتر آیی. من ناز می‌کنم تا تو قدم اول را برداری. بعد که دستم را دوباره می‌گیری، دستت را محکم‌تر می‌گیرم و سرم را به قلبت نزدیک می‌کنم تا با هر تپش، وجودت را به قلبم یادآور شوم و او با هر تپش تو می‌تپد. در واقع من به خاطر تو زنده‌ام. عشق ما مانند عشق ژولیت و رومئوست اما قول بده اگر مرا دیدی که روی زمین دراز کشیده‌ام و دستانم سرد است سم را به لبانت نزدیک نکنی حتی اگر هیچوقت بیدار نشدم هم این کار را نکن. این کاشی‌ها، فرشته‌های گچی و سقف سفید صدای پاهای مرا به تو یادآوری خواهند کرد. آنها مرا برای تو تصویرسازی خواهند کرد که می‌چرخم و موهای سیاهم را با دامن سفیدم به رقص در می‌آورم. آنها زمزمه‌های آراممان که با حرکات آرام پاهایمان همراه می‌شدند به تو یادآوری خواهند کرد. پس برای بار آخر تو قدم اول را بردار و اجازه بده صدای زتدگیم را بشنوم. سقف زیباست وقتی در آغوش تو به آن نگاه می‌کنم.

  • نظرات [ ۲۵ ]
    • نرگسِ نوشکفته
    • پنجشنبه ۳۱ شهریور ۰۱

    من رو به خودم: دخترم با تابستون خداحافظی کن.^^

    به نام خالق تابستانT^T

    قبل از اینکه بخوام فکر کنم چی بنویسم توی این پست دعوتتون میکنم که از وبلاگ جدید من دیدن کنید و نظراتتون رو در موردش بهم بگید. (لطفا بعد از اینکه سرآغاز رو خوندین بگین به نظرتون از اون کاری که میخوام انجام بدم استقبال میشه یا نه؟)

    اولین پست رو هم تلاش میکنم در اسرع وقت بذارم :دی وبلاگ فاسفینز

  • نظرات [ ۲۸ ]
    • نرگسِ نوشکفته
    • سه شنبه ۲۹ شهریور ۰۱

    # پیش نویس منتشر کردن

    این عجیبه که بشینم زیر پست یه نفر تا یه نفر دیگه براش کامنت بده...XD

  • نظرات [ ۰ ]
    • نرگسِ نوشکفته
    • يكشنبه ۲۷ شهریور ۰۱
    آستریا همیشه میگه انسان ها قوی تر از چیزی‌ان که خودشون فکر می‌کنن.

    +امیدوارم ازاین وب حس خوبی بگیری.:)